به سمت چهار راه ملاصدرا که می آمدید راه بندان بود. نه توسط مردم نه ماشین ها. بلکه توسط رژیم برای اعدام در ملاء عام.مردم از یکدیگر سوال میکردند علت راهبندان چیست؟ و وقتی میفهمیدند به علت قطع دست و اعدام در ملاء عام هست واکنش های آنها دیدنی بود.
یکی میگفت این بی ناموسها خود سردسته دزدان هستند حالا دزد گیر شده اند؟!
دیگری میگفت ای ننگ بر این حکومت که هر چه اعدام میکند بدتر دزدی میشود
یکی دیگر میگفت میخواهند مردم را بترسانند که برای نان شورش نکنند.
همه اینها در یکسو و خدا بیامرزی و درودی که به شاه فقید میفرستادند از سوی دیگر.این را بدون انگیزه سیاسیم نوشتم شاید عده ای از خارج نشینان نیز باور نکنند ولی دوست داشتم میدیدید در لحظه اعدام و زدن دست آن دو مردم شیراز چه واکنشی نشان داده اند.چگونه کهن سالان ما نادم و جوانان ما در افسوس زمان شاه بودند.خشم مردم نیز دیدنی بود.
به جرات میتوانم بگویم این اعدام های ملاء عامی چون برای مردم تکراری و روزمره شد دیگر نه کسی به آن توجه میکند نه باعث ترسیدن کسی میشود و بر عکس به قول شاعر: از قضا سر کنجبین صفرا نمود 'روغن بادام خشکی میفزود شد و به ضد خود تبدیل گشت.امروز در شیراز مردم با فرهنگ و شجاع شیراز نشان دادند این بازی اعدام خیابانی نیز دوره اش به پایان رسید.
به قول سعدی بزرگوار : هر آنکه دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.این دشمنان ایران و ایرانی کاری کردند که مردم دیگر دست از جان شسته اند و با دیدن این اعدامها بر عادی شدن روند و شجاع شدن آنها نسبت به مرگ نیز افزوده شده است
behtare daste khameneyi gat beshe ke az hame dozdtare
پاسخحذف