۱۳۹۴/۰۵/۰۲

روایت یکی از شاهدان عینی از دستگیری معلمان در سه فصل


فصل اول دستگیری

 ما وقتی به بهارستان رسیدیم ازده گذشته بود ومن همش به همراهم غر می زدم که دیررسیدم داخل سالن مترو به یکی از دوستانم زنگ زدم گفت اوضاع خوب نیست خیلی ها را گرفتند
ما وارد پیاده رو شدیم دیدیم مقابل مجلس کنده شده وای تجمع نیست گفتم برویم پایین تر شاید جای دیگری تحصن برگزار می شود .وقتی به مقابل پمپ بنزین رسیدیم تعدادی از همکاران را دیدیم که با نیروهای امنیتی درحال بحث بودند .نیروها ی لباس شخصی می خواستند یک همکار خانم را ببرند که با ممانعت بقیه روبرو شدند تعدادهمکاران داشت زیاد می شد ماهم به آنها پیوستیم بعد از مدتی شخصی گفت بروید مقابل مجلس نماینده ای می خواهد با شم صحبت کند .ماهم باهمین منظور به سمت مجلس حرکت کردیم مقابل مجلس دولنگ خودرا به نشانه ی پیروزی وحق تجمع بالا برده بودیم که یک آقای هیکلی کلاه دار ازراه رسید وفریاد زد محاصریشان کنید وهمه را بگیرید .تعدادی از همکاران فرارکردند ولی عده ای هم مثل ما میان گروهی امنیتی ولباس شخصی گیر افتادیم .همراه مرا کشیدند که ببرند ومن خواستم که نگذارم ام درعرض چند دقیقه درحالی که فریاد می زدم بی غیرت ها چادرم را چرا کشیدید واز سرم برداشتید .نامردها مگر ما چه کرده ایم داخل یک ماشین ون هول داده شدم پشت سرم دو همکار دیگر یک عابر خانم هم به داخل و پرتاب شدند .یکی از همکاران مانند من مقنعه نداشت وشال سر کرده بود داشته عکس می گرفته که گرفته بودند آنقدر کیفش را کشیدند وتوی سرش زدند تا دسته کیف پاره شد تلفن همراه اورا گرفتند هر چقدر دادزد گوشی وسیله ی شخصی است.ونباید گوشیم را چک کنید فقط توهین شنید خانم عابر هم مرتب گریه می کرد. ومی گفت من را چرا گرفتید من که معلم نیستم مارا دور شهر تهران گرداندند تا به پاسگاه وزرا بردند

فصل دوم انتظار
مارابه داخل پاسگاه بردند کلی ماشین وموتور در حیاط آنجا پارک شده بود ما خانم ها را جدا کردند وگوشی هایمان را گرفتند وبا لحنی توهین آمیز مارا به یک اتاق بردند که روی آن نوشته بود اتاق گشت کنار این اتاق یک سالن بزرگ قرار داشت که پر بود از همکاران آقا
مارا داخل یک اتاق نسبتاًکوچک جادادند وبه اعتراض های برخی از همکاران هم با خشونت کلامی جواب دادند .جالب بود همکاران خانم از خیلی از شهرها آمده بودند شیراز ،اصفهان،دلیجان،ماهشهر،کرج،تهران ومشهدمقدس چقدر شرمنده می شوی وقتی می بینی از این شهرهای دور به تهران آمده اند وبه جای مهمان نوازی دستگیر شده اند
یک همکار بازنشسته ی تهرانی که از همه ما بزرگتر بود را مورد ضرب وشتم قرار داده بودند
همکار دیگری فرزند خردسالش را گم کرده بود وآن قدر گریه کرده بود که چشمانش خون افتاده بود آنقدر مظلوم بود که نمی توانست صدایش را بلند کند با سر وصدا ما اجازه دادند که به خانه اش زنگ بزند وقتی آمد گفت کسی شماره پدرش را که رقم رقم می دانسته برایش گرفته واورا به پدرش رسانده است
مارا به نوبت ازمیان آقایان رد می کردند ومی بردند دفتر ریاست تا یک زنگ یک دقیقه ای بزنیم
چندین بارهمکاران با ماموران داخل اتاق بحث کردند مثلاً چرا وقتی چایی دادند عکس وفیلم گرفتند .یا آب میوه وکیک آودند وقتی فیلمگرفتند هیچکس نخورد .می گفتند ما تاکنون باچنین متهمانی برخورد نکرده بودیم.یکی از ماموران حتی اظهار شرمسارم کرده بود و به مافوقش گفته بود که دیگر روی آنرا ندارد به تذکر دهد پس کی این قضیه تمام می شود
یکی از همکاران خیلی حالش بد شد تا جایی که اورژانس خبر کردند ماموران اورژانس وقتی دانستند که ما معلم هستیم بدون هیچ ترسی به این امر اعتراض کردند وقتی یکی گفت یعنی چی خانم معلم ها را گرفتند اگر می خواهید همه ی شما خانم ها را با خود ببریم .من نامه اش را آماده کنم همگی تشکر کردیم هنوز حال دوستمان خوب نشده بود ماموران اورژانس را بیرون کردند البته آنها همکار بازنشسته را هم که مورد ضرب وشتم قرار گرفته بود رسیدگی کردند

فصل سوم بی قراری
ساعت به سه بعد از ظهر رسیده بود آزادی خبری نبود غذا آوردند آنهم چه غذایی.صدای کف زدن وسعت زدن همکاران آقا که غذاها را پس داده بودند مارا هم دلگرم کرد تعداد زیادی غذا نخوردیم .
دیگر نگران خانواده های خود بودیم من که تا ساعت پنج می گفتم ومی خندیدم با گفته ی یکی از ماموران که شما امشب اینجا هستید دلم آشوب شد آخر پس چهارساله ام بدون من نمی خوابید وبه عنوان یک مادر دلم آرام نمی گرفت از هر دری صحبت می کردیم از مسائل کاری عرفانی خاطرات مدرسه علم وفلسفه خلاصه دیگر طاقتمان طاق شده بود وفقط می گفتند که مسئول پرونده ی شما نیامده است با وضع فلاکت باری وضو گرفتیم ویکی یکی نمازمان را بین صندلیهارویشال یکی ازهمکاران خواندیم
سروصدایی شد آقای دادستان بهمراهی چند نفر به اتاق ما آمد اول توپش پر بود فکر می کرد اگر باتحکم صحبت کند ما عقب خواهیم نشست اول پرسید همگی معلمید؟
 گفتیم بله
اهل کدام شهرهستید؟
تک تک شهر خود را گفتیم
چرا مقابل مجلس آمده بودید؟
چون قصد تجمع واطلاع رسانی به نمایندگان خودرا داشتیم از همکاران دربند خود خواستیم حمایت کنیم
گفت تجمع شما غیر قانونی بوده است
من گفتم چرا مگر اصل 27 قانون اساسی اینگونه تجمعات را قانونی ندانسته است
گفت بیش از سه نفر باید مجوز وزارت کشور بگیرند .گفتم مگر حکومت نظامی هست که بیش از سه نفر مجوز بخواهد
گفت خانم برای چی شما شرکت می کنید مگر وظیفه شوهر شمانیست که نفقه ی شما را بدهد پس چرا به حقوق خود اعتراض دارید
یکی از همکاران گفت پس بفرمایید خانم ها مد کار کنند یکی دیگر گفت پس با این حساب برویم خانه بنشینیم شما معلم زن می خواهید چکار یکی هم گفت باشد من از اجازت کارتم را از همسر فرهنگی خود می گیرم شما مخارج زندگی اورا پرداخت می کنید .گفت مگر چقدر میگیرد مثل ما قضات پنج شش میلیون می گیرید .
گفت گوشیم را بدهید نشان شما بدهم یک فرهنگی با 23 سال سابقه یک ونیم هم نمی گیرد آنوقت می خواهید خرج پنج سر عائله را بدهد خارج مادر بیمارش را بپردازد بعد می گویید شما بنشینید خانه
سرش را به زیر انداخت همکاری که قبلا ازطرف دادستان مورد توهین قرار گرفته بود گفت مادر مدارس این مملکت با کمترین امکانات وبزرگان مشکلات فرزندان شمارا بالانس می کنیم اما شما دولت مردان تحمل کوچکترین اعتراض مارا ندارید
دادستان گفت ماجرای شما احترام قائلم ولی نباید بهانه به دست عده ای منافق بدهید منافقین که در پاریس وخارج ...نیستند درهمین تهران واطراف ما هستند شما به آنها اجازه ی جولان می دهید من گفتم ماموران شما به جای ما آنها را بگیرند ما هیچ یک به دنبال سیاست نبوده ونیست یک وپشت انقلاب ورهبری هستیم وخودرهبر حق اعتراض مارا قبول دارد
گفت تجمع راهش نیست
گفتم شما راهش را نشان دهید .شما وزیر ونماینده ورییس جمهور را به مدرسه بیاورید ما همان جا مشکلات خود را بیان کنیم
دیگر چیزی نگفت فکر کنم نتواست مقابل ما ایستادگی کند وکمتر آورد گفت شما تا چند دقیقه ی دیگر می توانید بروید مراحل قانونی را طی کنید به سلامت
گفتم همکاران آقا؟
گفت همگی شما آزادهستید

۱۳۹۴/۰۵/۰۱

گرفتن تعهد و ندامت نامه از معلمین برای جلوگیری از تجمع برای مطالبات

طبق اخبار واصله از تجمع معلمین از همه کسانی که دیروز در تجمع بازداشت شده اند تعهد گرفته است که در تجمعات شرکت نکنند .

تصویر یکی از فرم ها به دستم رسیده است که می توانید در زیر ببینید :


جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را می کند تا شما را از انجام آن کار درستتان پشیمان کند ...حتی اگر برای نان شب اعتراضی کنید سریعا تعهد می گیرد که نه چنین اعتراضی نکنید و گرسنه بمانید .

باید پرسید چرا با 150 میلیارد دلار آزاد شده مطالبات بر حق معلمین و زحمت کشان ایران بر آورده نمی شود .

۱۳۹۴/۰۴/۳۱

بازداشت گسترده معلمین در جلوی مجلس اولین نتیجه توافق آمریکا با جمهوری اسلامی

جمهوری جنایتکار اسلامی در این سالها به همه آزادی خواهان و حتی مردم عادی اثبات کرده است که  هر زمان در موضع قدرت قرار بگیرد و دم غرب را ببیند  پر رو تر و وقیح تر از سایر مواقع عمل می کند و در مقابل هر زمان در موضع ضعف از نظر مالی یا استراتژیکی قرار بگیرد توان مقابله با آزادی خواهان را از دست خواهد داد.

امروز 31 تیر 1394 تنها هفته ای از توافق هسته ای نگذشته که تجمع معلمین که برای حقوق اولیه خود در مقابل مجلس تجمع کرده اند با سرکوب و بازداشت گسترده توسط نیروهای امنیتی رژیم رو به رو شد . رژیم جمهوری اسلامی که حاضر نیست اندکی از 150 میلیارد دلار در آمدی که توسط آمریکا بلوکه شده بود و اکنون آزاد گشته را صرف ملت ایران و بازسازی کشور و نان شب مردم کند به صورت وقیحانه به سرکوب معلمین کشور ما می پردازد . معلمینی که تمام ما در زیر دست آنها تربیت شده ایم و باید از هر نظر تامین باشند تا بتوانند به رشد و بار آوری یک جامعه کمک کنند اکنون مجبور به چند شیفت کار کردن هستند و از حقوق اولیه خود محروم هستند.
به خاک و خون کشیدن تجمع معلمان 31 تیر 1394 در دولت حسن روحانی

حضور هزاران نیروی امنیتی و لباس شخصی در تجمع معلمان 31 تیر 1394



150 میلیارد دلار در آمد نفتی مبلغ کمی نیست . در کل دوره حکومت  شاهنشاه آریامهر از سال 32 تا 55 میزان در آمد نفتی ایران کمتر از 120 میلیارد دلار بوده است . یعنی بیش از 25 سال پول که در دوره پهلوی حاصل از در آمد نفتی  بوده است  و با همین میزان  صرف آبادی ورفاه مردم ایران شده است را یک شبه به آخوند جنایت کار داده اند و آخوند نیز حاضر نیست اندکی از این مبلغ را صرف ملت ایران کند زیرا همانطور که خامنه ای گفت جمهوری اسلامی کماکان به حمایت از تروریسم در سوریه و یمن و سایر نقاط جهان ادامه خواهد داد.

در کشور های غربی و حتی همین ترکیه بیشترین حقوق ها متعلق به پلیس و معلمین هست زیرا مستقیما با مردم و قشر آموزشی جامع در تماس هستند و باید از هر نظر تامین باشند .


باری هر زمان که دول غربی با آخوند جنایت کار سازش کرده اند نتیجه ای جز بدبختی ملت ایران و بستن دست آزادی خواهان ایران نداشته است و این هم هدیه باراک حسین اوباما به ملت ستم کشیده ایران بوده که تصمیم به سازش با این رژیم جنایت کار گرفت. اما مبارزه ما تا پیروزی و رسیدن حق همه ملت ایران ، رسیدن نان شب به معلمین ، کارگران و زحمت کشان ایران ادامه خواهد داشت 

۱۳۹۴/۰۴/۱۷

عملکرد سیاه بخش فارسی بی بی سی ، نامه زندانیان سیاسی

بخش فارسی بی بی سی در سالهای اخیر عملکرد سیاهی داشته است. از این رسانه صدایی شنیده نمی شود جز صدای اصلاح طلبان  که در واقع بدنه نگهدارنه جمهوری اسلامی هستند یا صدای تجزیه طلبان  . 

با یک نتیجه گیری ساده می بینیم که بی بی سی فارسی آمده است تا رنج و بدبختی ملت ایران را افزایش دهد.آن روز که با شادی خمینی را آیت اله نامید و ابتدای گذاشتن آیت الهی بر روی خمینی از آنجا آغاز شد شروع بدبختی این ملت بود . 

تا قبل از بی بی سی کسی به خمینی آیت اله نگفته بود.در زمانی فعلی نیز می بینیم که این رسانه تمام قد پشت رژیم جمهوری اسلامی ایستاده است و تنها آلترناتیو این رژیم را تجزیه ایران معرفی می کند . 

در این باب فعالین و زندانیان سیاسی نامه ای تهیه کرده اند که در زیر می توانید آن را مطالعه بفرمایید : «حاکمیتِ ملیِ» ایران مطلقاً تقسیم پذیر نیست!

سینه یِ تاریخ، هدف‌گیریِ جانِ جمعیِ ملتِ ایران را کنشی نوظهور و تلاشی نواورانه نمی‌شناساند. باری، بیگانگیِ این هدف‌گیران با تاریخ، ریشه‌یِ تکرارِ بی‌پایانِ این تلاشِ ورشکسته و هماره بی پیروزی است؛ چراکه این جانِ ملی، مستقل از هر نشیب و فراز زیسته ست و نیز، می‌زید و خواهد زیست. چندی است برخی سازمان‌هایِ رسانه‌ایِ دولتی و به طورِ مشخص، رسانه یِ دولتیِ بی بی سی BBC، در ادامه یِ این کوشش هایِ ناکام، ولی مضرّ، به تلاشی سازمان یافته در جهتِ شکافتنِ تار و پودِ فرشِ هزاررنگِ کهن-کشورِ تک ملیتیِ ایران، از طریقِ تبلیغِ گسترده‌یِ پیش فرض‌هایِ به شدت ضدِّ ایران، تحریفِ تاریخ و نفرت افکنیِ قومی، مشغول‌اند. این همه درحالی است که؛ یگانگیِ ملی ایران (ایران؛ یک کشور، یک ملت)، بخش ناپذیریِ حاکمیتِ ملی ایران National Sovereignty، استقلالِ ملیِ ایران و تمامیت ارضیِ ایران، چهارچوبی است مسلم و پولادین که از پشتیبانیِ قاطع و بی‌تفسیرِ عالی‌ترین اسنادِ حقوقیِ بین المللی برخوردار ست؛ چنان که پایبندی و احترام به تمامیت ارضی و استقلالِ سیاسیِ کشورها در زمره‌یِ اصول سازمانِ ملل متحد در بندِ ۴ از ماده یِ ۲ِسندِ منشورِ مللِ متحد آمده ست؛ و یا همین سازمان در بندِ ۴ از ماده یِ ۸ ِ سندِ پیوستِ اعلامیه یِ جهانیِ حقوقِ بشر- «اعلامیه یِ مربوط به حقوقِ اشخاصِ متعلق به اقلیت هایِ ملی یا قومی، دینی و زبانی» به صراحت می‌گوید: «هیچ موردی در اعلامیه یِ حاضر نباید چنان تفسیر و تعبیر شود که "فعالیتی" مغایر با "هدف و اصولِ" سازمانِ ملل متحد، از جمله برابریِ حاکمیت، تمامیتِ ارضی و استقلالِ سیاسیِ کشورها را مجاز بداند». با این همه، بنگاهِ سخن پراکنی بریتانیا (British Broadcasting Corporation)، برایِ نمونه، یکی از برنامه‌هایِ بخشِ فارسیِ خود (پرگار) را به میدانی برایِ فعالیتِ تبلیغاتی علیهِ حیات و اصولِ ملی ایران تبدیل کرده ست. چنانکه در این برنامه به تاریخِ ۸/۴/۱۳۹۴ ، افزایشِ تنش‌هایِ هویت‌طلبانه و حقوقِ قومی [که در تغایر ست با منشورِ حقوقِ بشر و پیوست های آن که مدافعِ حقوقِ فرد-فردِ متعلق به گروه‌های قومی است، نه حقوقِ قومی]، در آذربایجان مسلم فرض شد، و چاره‌یِ آن در ایران دوستانه‌ترین! روی‌کرد، «تکه تکه کردنِ حاکمیتِ ملیِ ایران» از راهِ فدرالیزاسیون [اینجا سخن از تقسیمِ حکومت government نیست، که سخن از تکه گیِ حاکمیت sovereignty که اصلِ مشترکِ هر بیست-و-شش کشورِ فدرالِ جهان -با وجودِ همه‌یِ تفاوت هایِ ساختاری و تاریخی شان با همدگر- است]، و یا رسماً جداییِ آذربایجان به خاص، و جداییِ همه یِ اقوامِ ایران به عام، تجویز شد.
به همین مناسبت، ما شماری از دربندانِ سیاسی در ایران، خطاب به دولتِ بریتانیا، اعتراضِ شدید خود را به مجموعه اقداماتِ ایران-نابود-خواهانه‌یِ این بانیان، ابراز می نماییم و نسبت به ژرفابخشیِ روزافزونِ بدبینی و بی اعتمادیِ زبانزدِ احادِ ملت ایران به بنیادِ سیاست هایِ این دولت نسبت به خود اکیداً هشدار می دهیم. حافظه یِ تاریخیِ ملتِ ایران روزگاران را نمی فراموشد!
امضا کنندگان به ترتیب حروف :
فرید آزموده
امیر امیر قلی
سهیل بابادی
محمد حسین بروجردی
محمد جراحی
ایرج حاتمی
خالدحردانی
رسول حرداني
شاهرخ زمانی
مهدی شاندیز
سعید شیرزاد
علیرضا فراهانی
صالح کهن دل
پيروز منصوري
ميثاق يزدان نژاد
۱۶ تیر ۱۳۹۴ سیاسی ایران

پدر، می دانم که به کجا رفته ای/نادر ایرانی

  نوشته ای از نادر ایرانی برای درگذشت پدر جناب مهدی میرقادری  پدر ! می دانم به کجا رفته ای .. می دانم چه کسی تو را با خود برده است .. اما چه...