۱۳۹۰/۱۰/۰۴

موضوع غرامت از انقلابیون 57 و یک پرسش تاریخی

جدیدا صفحه ای در فیس بوک راه اندازی شده به اسم

طرح غرامت جوانان ایران از انقلابیون 57 که به اشتباه خود اقرار نکرده اند.







وقتی وارد صفحه میشوید و توضیح آن را میخوانید بسیار ساده است. خلاصه آن رنجی است که بر یک ملت مخصوصا جوانانی مانند خود من رفته است.احساس بدبختی همیشه در این چند سال همراهم بود و اینکه چرا در یک کشور بزرگ و ثرتمند ما باید اینقدر بدبخت باشیم .وقتی به فیلم و عکسهای قبل از انقلاب نگاهی میکنی  و حتی به سفرهای شاه به امریکایا سازمان ملل یا دیدار با ملکه انگلیس و پادشاه های مختلف و جشن های 2500 ساله احساس غرور میکنی و وقتی به این دوران نگاه میکنی احساس خفت.



من خود از خانواده قشر متوسط به پایین جامعه هستم ولی یک تجربه بزرگ برایم ثابت شد اینکه میگویند باید یک مستضعف و فقیر به قدرت برسد تا درد مستضعفین و فقرا را بداند به نظرم تئوری کاملا اشتباه و شکست خورده است.چه بسا در این 33 سال 



بسیار ملا و بدبخت و به قولی مستضعف به راس قدرت امدند و ثروت ها اندوختند و کاخ ها ساختند و دردی از طبقه خود دوا نکردند.من جوان حقیقتا دیگر با این صحبتها خام نمیشوم چون خطا آزمود را آزمودن خطاست .




یک سوال بزرگ اینجاست چرا همان کسانی که انقلاب کردند و بعد عده زیادی از آنها متواری شدند و گریختند از کردار خود,از بدبخت کردن یک نسل و سوزاندن خود و اطرافیان ,خواهران و برادران خود احساس ندامت و پشیمانی نمیکنند ؟ 



البته نمیشود همه را با یک چوب زد چه بسیار افرادی بودند و هستند که از همان روزهای اول انقلاب تا همین ساعتی که من این نوشته را مینویسم این اقرار تاریخی را انجام داده و مسئولیت کار خود را پذیرفتند و درود بر همه آنها باد ولی هستند معدودی که بر عقیده خود پای میفشارند و حتی زیر بار بدبخت کردن نسل من و همسالان من  نمیروند.این سوال جدی از همه آنها مطرح است و یک نسل منتظر پاسخ آنهاست؟!

۱۷ نظر:

  1. امجد:
    خیلی ها دارند برای ولایت تلاش می کنند ولی ولایت منحصراً برای سید علی خامنه ای است...

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=101:1389-10-20-19-25-58&catid=45:nazar-bozorgan

    پیش بینی هایی از حوادث سال های آینده ایران و جهان

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=103:1389-11-06-21-02-04&catid=52:zohor

    تنها دیدار امام خمینی و آیت الله سید علی قاضی و بیان اسراری از جانب ایشان

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=68:1389-06-26-12-46-27&catid=52:zohor

    پاسخحذف
  2. به نظر من کار خيلي درستي بود
    اما اون چيزي که جالبه هوچي کري
    شلوغ بازي آقايون خانم انقلابي
    به جاي جواب دادن به نسلي
    داره تقاص ندانم کاري نسلي
    که فاجعه 57 به وجود آورد
    ميده

    پاسخحذف
  3. دوست عزیز حق باشماست . من در مقطع انقلاب یک بچه پانزده ساله بودم و از روی خریت و ماجراجویی دنبال چریکهای فدایی خلق افتادم. اپوزیسیون شاه نه کوچکترین اعتقادی به دموکراسی داشت نه حقوق بشر. و اگر بد تر از شاه نبود بهتر هم نبود. در اثبات دموکرات نبودنش همین که دو تا گروه نتونستن در کشورهای آزاد دموکراسی غربی پشت یک میز بشین و یک اتحاد نیم بند با هم درست کنند. من یکی همیشه گفتم که از گذشته خود و شرکت در انقلاب ارتجاعی بشدت پشیمان و سرافکنده هستم. این که بچه بودم تنها جرمم را کم وزن تر از زنان و مردان به اصلاح روشنفکری میکند که تیشه به ریشه ایران زدند. متاسفانه رهبران این گروههای چپ و مذهبی هنوز خود فراافکنی و بزرگنمایی میکنند و از گندی که به مملکت زدن هیچ احساس پشیمانی هم ندارند. آنها همه کاسه کوزه ها را سر خمینی میشکنند اما یادآوری نمیکنند که کی پشت سر خمینی افتاده بود و از هیچ به همه چیز رساندش؟ باشد که در یک دادگاه مردمی روزی حداقل از نظر اخلاق به سزای خیانت ها و اشتباهات خود برسند.

    پاسخحذف
  4. ده ساله بودم که در خیانهای شهر خودمان،مهاباد،با صحنه ٧ جسد بسته به نردبان مواجه شدم که به تماشای عمومی گذاشته شده بودند تا مردم درس عبرت بگیرند.رژیم بعدی در تداوم سلف خویش تنها در یک شب ٥٩ جوان شهر ما را در یک شب اعدام کرد.شک نکنید که اگر با همین افکار فعلیتان در رویای برقراری یک مستبد دیگر باشید تنها ارقام جسدها را بالا خواهید برد وابعاد ویرانی را وسیعتر.ضمنا با افتخار می گویم که انقلابیون راستین که محمد رضا شاه دیکتاتور را از اریکه قدرت پائین کشیدند توسط رژیم بعدی به شدیدترین وجه سرکوب شدند تا آرزوی آزادی برای همیشه در این کشور ریشه کن شود.....بار دیگر که نوستالژی شاهنشاهی به سراغتان آمد این واقعیت ها را هم در نظر بگیرید.

    پاسخحذف
  5. البته در زندان های آن زمانی که شما به آن افتخار می کنید افراد بسیاری شکنجه و تیرباران شدند. ولی برای شما مهم نیست . عرق فروشی که دائر بود و شاه هم کراوات می زد و سینمای فردین هم برقرار. برای شما سلطنت مهم است و هر چیز دیگری مزخرف. شما از انقلابیون 57 عقب مانده تر هستید. بنده یک موی چریک های فدایی یا هر کدام از جوانانی را که در زندان کشته شدند به سرتاپای سلطنت شما نمی فروشم.

    پاسخحذف
  6. چریک های فدایی هم که می امدند تازه می شدیم کره شمالی یا کوبا!من هم یک موی سر سید علی گدا را به هزار چریک فدایی خلق و توده ای نمی دهم!تازه مگر فداییان اسلام و نواب صفوی تیرباران نشدند!پس ما هم حالا نباید یک تار موی سید علی گدا را با هیچ کس عوض کنیم!برای شما هم سیگار کوبایی و کنیاک روسی مهم است نه چیز دیگر!کما اینکه داریم دموکراسی را در کشورهای کمونیستی!انها که رهبرانشان دایه مبارزه و شهادت طلبی دارند را می بینیم!

    پاسخحذف
  7. به شما پیشنهاد میکنم که کمی تاریخ بخوانید تا این سوالات مسخره را نپرسید. اینها مهملات یک مشت سلطنت طلب وامانده و واخورده است که تا امروز از تحلیل علل شکستشان ناتوانند و داستانهای احمقانه سر هم میکنند. این جماعت از آنجا که به شدت خرافاتی اند به مصداق / کافر همه را به کیش خود پندارد/ با فرافکنی آنرا به دیگران نسبت میدهند و داستانهای احمقانه ای مثل در ماه دیدن خمینی توسط روشنفکران را از خود در میاورند. برای آنکه فکر نکنید بی انصافی میکنم نظر شما را به مصاحبه محمد رضا شاه جلب میکنم که تصور میکرد که “حضرت عباس” وی را در هنگام اسب سواری از یک حادثه مرگبار نجات داده است. این جماعت البته نه آنزمان به این حکایت نخندیدند که هیچ، ان شاه را هم روی سرشان میگذارند و خواهان بازگشت به همان دوران هستند! تحلیلهایشان هم از انقلاب بشدت آلوده به تئوری توطیه بوده و بسیار آبکی است. از انگلیس و آمریکا و شوروی همگی به دنبال ضربه زدن به “پنجمین قدرت دنیا” بودند و با “۵۰۰ فلسطینی ” گرسنه و آواره “پنجمین ارتش دنیا” را شکست دادند!!!
    در دنیای واقعیت البته قضیه جز اینست. گر چه مساله عکس خمینی در ماه مطرح شد، اما هیچیک از رهبران ان زمان آنرا جدی نگرفتند، مثل همه جای دنیا، تنها جمعی از عوام بودند که دنبال این خرافات بودند. آقای خمینی هم رهبر انقلاب نبود بلکه سخنگوی خواستهای دموکراتیک مردم بود، همین. نه قرار بود که حاکم شود و نه قرار بود که کشور اسلامی شود. نگاهی به پیشنویس قانون اساسی و منشور پاریس به وضوح نشانگر آنست که قرار بود که مجلس موسسان، و نه مجلس خبرگان، تشکیل شود و قرار بود که آقای خمینی به قم برود و طلبگی کند. البته اگر ترکیب توازن قوا به هم نمیخورد و لیبرالها و گروه های چپ به کنار رانده نمیشدند، چه بسا این اتفاق هم میفتاد. اتفاقی که ان توازن را بهم زد، تحویل یکدست ارتش به خمینی توسط آقای قره باغی رییس ستاد ارتش بود که طبق توافقی بود که با هویزر رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا انجام داده بودند، و حتی آقای بختیار نخست وزیر وقت از ان بی خبر بود. حالا بد نیست که اگر شما این جماعت را دیدید از ایشان بپرسید که این “پنجمین ارتش قدرتمند جهان” تا چه حد پوسیده و فاسد و امرایش تا کجا نوکر آمریکاییها بودند که چنین توافقی را سر خود و بدون اطلاع نخست وزیر وقت انجام دادند؟ آیا رژیمی تا این حد فاسد و پوسیده اصلا لیاقت ماندن در ایران را دارد؟

    پاسخحذف
  8. باز هم سلطنت طلبها در فنجان طوفان و گردباد راه انداختند و فیل هوا کردند! تمام استدلال شما در چرایی "خوبی" سلطنت، نفی نیروهای موجود و حاضر در صحنه است. اصلا گیرم چریکهای فدایی ایران را کوبا میکردند، بقیه هم خیلی بد بودند، این به شما سلطنت چیها که اعتبار نمیدهد. ۵۰ سال قبل ما نیروهایی مثل دکتر مصدق و دکتر فاطمی را داشتیم. اگر خاک ایران زمین از پروردن چنین مردانی ناتوان شده مسئول ان استبداد وحشی و نفس گیر آریامهری بود که این خاک را اینچنین عقیم نمود. دکتر مصدقش را بجرم وطن خواهی و بجرم ملی کردن صنعت نفت تبعید کرد، دکتر فاطمی را تیرباران نمود و به مدت ۲۵ سال جز مشتی زبون و نوکر خانه زاد اداره کشور را بدست نداشتند. کسانیکه با دیدن اولین علائم و نشانه های تغییر چمدانهایشان را از اموال به یغما برده شده از ملت ایران پر کردند و وطنشان را در چمدانی به جاهای دیگر بردند. اما بدترین کاری که کودتاچیان کردند، پر و بال دادن به آخوندها بود. هر چه بود، این آخوندها همراه و همدستشان در کودتای ضد مردمی ۲۸ مرداد بودند و کار تخدیر افکار جامعه عقب مانده مذهبی را بر عهده داشتند.هر چه دست نیروهای آزادیخواه بسته بود و فشار سرکوب و اختناق بر آنها سنگینی میکرد، اگر جلسات اینگونه گروه ها مانند جبهه ملی توسط ساواک بهم ریخته میشد در عوض مساجد و تکیه ها با مراحم آریامهری مثل قارچ در همه جای ایران سبز میشدند و با آزادی کامل مشغول خرافه پراکنی و تحمیق و تخدیر افکار بودند. اگر ساواک به جلسات مرحوم شاهپور بختیار حمله میکرد و سردسته ان اوباش هم شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ بود، در عوض خرافات و مزخرفات آخوندی با آزادی کامل از روزنامه ها و مجلات و رادیو تلویزیون تحت کنترل ساواک پخش میشد.سرکوب مداوم گروه های روشنفکر جامعه هم سبب شده بود که این مزخرفات و خزعبلات آخوندی بدون هیچ مانعی به توده ها برسد و افکار و اندیشه های مترقی به توده ها نرسد.خیلی مسخره است که کسانیکه خود از همدستان ۲۸ مردادی این آخوندها بودند و تخم حکومت اسلامی هم در طی ۲۵ سال استبدادشان کشته شد، حالا ادعای نجات بخشی میکنند و به جای آنکه از ملت ایران بابت دزدی و خیانت عذر خواهی کنند، طلبکاری هم میکنند. تنها اشتباه نسل انقلاب اعتماد به آخوند بود، همین هم سبب شد که انقلاب از مسیرش منحرف گردد.کسانیکه خود از مسببین این وضعیت امروز ایران بودند، حالا پس از ۳۰ سال بازنشستگی از دزدی و خیانت و دوری از قدرت نمیتوانند ادعا نمایند که کلید نجات ایران را در دست دارند.

    پاسخحذف
  9. گذشته ها که گذشته و دیگر نمی شود کاریش کرد. شما اگر مردید ، کاری کنید که در آینده نسل بعدی یقه شما را نگیرد و محکومتان نکند.
    این طرح غرامت هم واقعا چیز مسخره ای است و معلوم نیست از کدام ذهن شیر پاک خورده ای در آمده. فکر می کنم آقای رضا پهلوی ، احتمالا از نسل جوان وملت آن سال ها دلخور است و منتظر اسن به قدرت برسد تا حسابشان را برسد. این قضیه هم لابد پیش درآمد آن انتقام است.

    پاسخحذف
  10. خوشبختانه نسل جدید تفاوت زیادی با نسل قبلی دارد نسل جدید علیرغم محدودیتهای بسیاری که جمهوری اسلامی در مقابلش نهاده بازهم در محیطی باز به لحاظ دسترسی به رسانه ها واطلاعات رشد میکند و در عین حال از والدین اش آموخته است که مثل نسل آنها ساده دل نباشند اگرچه بیشتر آنها از تاریخچه نیروهای سیاسی زمان شاه آگاهی ندارند و خوب بود اگر این آگاهی را میداشتند اما... چیز زیادی را هم از دست نداده اند در یک جمله کافیست که بدانند مخالفان شاه را یا یک مشت تروریست عوام زده عقده ای و ناآگاه تشکیل میدادند و یا عده ای تحصیلکرده بازهم عقده ای که تنها چیزی که برای شان مساله بود این بود که چرا اصلاحات به دست شاه به انجا میرسد خیال میکردند که دمکراسی تنها با نوشتن بر روی کاغذ قانون اساسی الزاما مراعات هم میشود مدعی بودند که خودشان اگر قدرت را بدست بگیرند صد درصد خوشبختی را برای مردم به ارمغان می آورند در نقشه های سیاسی شان برای آینده جایی برای سایر نیروهای سیاسی و دمکراسی نبود و همه شان معتقد بودند که هرکس مثل آنها فکر نکند دشمن مردم است بارها گفته ام و بازهم میگویم که آخوندهاازاین عوام زده های عقبمانده بسیار هشیار تر بودند!

    پاسخحذف
  11. "خوشبختانه نسل جدید تفاوت زیادی با نسل قبلی دارد نسل جدید علیرغم محدودیتهای بسیاری که جمهوری اسلامی در مقابلش نهاده بازهم در محیطی باز به لحاظ دسترسی به رسانه ها واطلاعات رشد میکند و در عین حال از والدین اش آموخته است که مثل نسل آنها ساده دل نباشند اگرچه بیشتر آنها از تاریخچه نیروهای سیاسی زمان شاه آگاهی ندارند و خوب بود اگر این آگاهی را میداشتند اما... چیز زیادی را هم از دست نداده اند..............."

    پس وای به حال کسانیکه در زمان خود در ۳۰ سال پیش از پس قانع کردن نسل "ساده دل" و "نا آگاه" سابق بر نمی آمدند و حالا یابوی حکومت بر نسل "اینترنت" برشان داشته است.


    "........ در یک جمله کافیست که بدانند مخالفان شاه را یا یک مشت تروریست عوام زده عقده ای و ناآگاه تشکیل میدادند و یا عده ای تحصیلکرده بازهم عقده ای که تنها چیزی که برای شان مساله بود این بود که چرا اصلاحات به دست شاه به انجا میرسد.............."

    لابد آدم های تروریست و عوام زده از حکومت یک مشت قزاق کودتاچی متنفرند اما نسل شیک اینترنتی امروز لابد "عاشق " و دلباخته دیکتاتورها و کودتاچیها هستند که شاهشان خود را "نظر کرده" حضرت عباس میدانست!!!

    "خیال میکردند که دمکراسی تنها با نوشتن بر روی کاغذ قانون اساسی الزاما مراعات هم میشود مدعی بودند که خودشان اگر قدرت را بدست بگیرند صد درصد خوشبختی را برای مردم به ارمغان می آورند در نقشه های سیاسی شان برای آینده جایی برای سایر نیروهای سیاسی و دمکراسی نبود..........."

    اگر ان نیروهای سیاسی مخالف شاه حد اقل سودای دموکراسی در سر داشتند ولی دچار اشتباه شدند، در مقابلشان حکومتی بجا مانده از کودتای قزاقان قرار داشت که اصلا مردم ایران را لایق دموکراسی نمیدانستند و هر چقدر که سران حکومت کودتایی قزاقان در مقابل مردم ایران شیر بودند، در مقابل موبوران چشم ابی، خوار و خفیف و مطیع و منقاد بودند. انقدر ابله اند که فرق بین حق طلبی و عقده گشایی را نمیفهمند، چرا که حق را نمیشناسند و نمی فهمند که حاکمیت ملی، حق مردم یک کشور است و غصب ان، سبب شورش و عصیان بحق مردم میشود. حتی امروز هم پس از ۳۰ سال زندگی در کشورهای دموکراتیک اینرا نمیفهمند. مردم ایران با حکومت کودتایی قزاقان که با کودتای ۲۸ مرداد هم ادامه یافته بود، بارها با زبان خوش و از تظاهرات دموکراتیک حرف زدند و خواستهای آزادی خواهانه خویش را بیان داشتند و ان حکومت خارجی خواسته و خارجی ساخته پاسخشان را با گلوله و شکنجه داد.

    ".......راسی نبود و همه شان معتقد بودند که هرکس مثل آنها فکر نکند دشمن مردم است ........."
    و لابد شاهان حکومت کودتایی پهلوی به همگان آزادی های اساسی را داده بودند تا اظهار نظر کنند وحتما جنایتکارانی امثال تیمور بختیارها و نصیریها و اویسیها و پرویز ثابتیها و غیره همگی مشغول ناز و نوازش مردم توسط ساواک بودند !!!

    "بارها گفته ام و بازهم میگویم که آخوندهاازاین عوام زده های عقبمانده بسیار هشیار تر بودند! "

    البته هشیاری برای هر کسی تعریف خاص خود را دارد. اما فرصت طلبان طرفدار کودتا، حتما هشیاری را به معنای فرصت طلبی تعبیر میکنند و آنرا ستایش میکنند. این "هوشیاری" را خمینی داشت و با سوء استفاده از اعتماد همگان قدرت را قبضه کرد. اینطور که معلوم است گویا هم اکنون بوی کباب بلند شده و لابد شرط "هوشیاری" برای بقایای کودتا چیان ایجاب میکند که از این فرصت نهایت بهره برداری به عمل آورند. منتهی اشتباه شده، گویا دارند خر داغ میکنند!

    پاسخحذف
  12. متاسفانه به دلیل بلاهت مشتی روشنفکر رهبر جامعه که مطابق اخلاق ایرانی شعار را بجای شعور میگذاشت، عنان عقل جامعه را به دست دایناسور سیاه تاریخ ایران سپردند و او را از زندان شیشه ای 1400 ساله اش مانند غول سیاهی بیرون کشیدند و بر سرنوشت مردمی مسلط کردند من هرگز این روشنفکران پر مدعا اما گناهکار را نخواهم بخشید اینها بودند که جلو افتادند و مردم ناباورانه به دنبال شان رفتند در دهه 50 شمسی که من نوجوان بودم مردم آخوند را آدم حساب نمیکردند برای همین هم تعجب میکردند از این که بازرگان، سنجابی، داریوش فروهر، شایگان و کلی از این پیرانه سرهای مرید مصدق مجیز این آخوند بی سواد را میگویند من یکی میگفتم لابد عقل من نمیرسد و شایگان که استاد تاریخ و فلسفه است و دکتر سنجابی که دکتر حقوق است و دکتر سنجابی که دکتر حقوق است از من بیشتر میفهمند! من به دهان اینها نگاه کردم وامروز 25 سال است که در غربت زندگی میکنم اما در این سالها بجای شعار دادن مثل بسیاری از دوستان رفتم به دنبال یافتن حقیقت! خاطرات و تاریخ را چه از دید جمهوری اسلامی و چه از دید مخالفانش مطالعه کردم تا به حقیقت لازم دست یافتم اگر آگاهی امروز را میداشتم در سال 57 بجای نبرد با رژیم شاهنشاهی در کنار آنها می ایستادم و از موجودیت نظام مدرن کشورم دفاع میکردم اگر مردم ما آگاهی امروز را داشتند، هیچکس به خیابانها نمی آمد. در سال 57 هم هنوز مردم ما آگاهی کامل برای برقرار دمکراسی را نداشتند اما باید کم کم آماده میشدند فضای باز سیاسی که شاه از سال 1355 آغاز کرد شروعی بود که متاسفانه با آتش بیاری همان روشنفکران و نیز گروههای چپی از قبیل حزب توده، فداییان خلق، مجاهدین، و نیز گروهی مثل جبهه ملی همه چیز آتش گرفت ازاین پس اگر میخواهید در مورد رضاشاه قضاوت کنید اول بروید خاطرات خود او را، خاطرات پیشخدمت او، خاطرات دولتمردان دوران او و نیز کتب تاریخی مربوط به آن دوران را مطالعه کنید پس آنگاه اطمینان داشته باشید که کلاه خود را همواره به احترام مردی که سواد چندانی نداشت اما ایرانی را ساخت که 50 سال بعد «باسوادان» ما آنرا به آتش کشیدند از سر بر میدارید!

    پاسخحذف
  13. متاسفانه به دلیل استبداد خشن و وحشی مشتی قزاق کودتاچی که به کودتای ۲۸ مرداد ادامه یافته بود، این کشور شاهد شاهد چنان خزانی از نیروهای روشنفکر بود که کمتر نظیر داشت. با کودتای رضا خان قزاق، نیروهای روشنفکری و توده ای که در نتیجه انقلاب مشروطه آزاد شده بودند، به سرعت به نفع استقرار دیکتاتوری وابسته رضا خان یکی پس از دیگری زندانی شدند یا به تیر غیب قزاقان کودتاچی از بین رفتند. ضربه بعدی که با کودتای ۲۸ مرداد به کمر ملت وارد شد، دیگر هر چه روشنفکر و آزادی خواه استخواندار از قبیل دکتر مصدق را که از زیر تیغ سرکوب رضا خان در رفته بودند با حمله اوباش کودتاچی و با دلارهای بی دریغ سیا به نابودی کشند. پس از انهم با برقراری اختناقی بی مانند، جهل و نا آگاهی را بر مردم میهن حاکم کرد. در همین زمان اما از چاپ و انتشار خرافات آخوندی غفلت نمیکرد و اگر خواندن کتب معتبر دنیا و آگاهی از مکاتب مطرح، جرم به حساب آمده و با زندان و سرکوب ساواک مواجه میشد، بنیادگرایی و خرافه با حمایتهای بی دریغ دستگاه ساواک و سلطنت همراه بود. با اینحال داشتن توضیح المسائل خمینی و کتاب ولایت فقیه وی و اطلاع از نظریات ارتجاعی وی جرم به حساب می آمد. به همین دلیل هم حتی روشنفکران جامعه از نظرات ارتجاعی خمینی بی خبر بودند. بدتر از همه با ممنوعیت هر گونه سخنی و مطلبی در مورد کودتای ۲۸ مرداد، سابقه ۲۸ مردادی وی و آخوندهای ارتجاعی دیگر از نظرها پنهان بود. اگر شرم و خجالتی باید باشد، بر کودتاچیانی است که چنان فضای خفقان و ارعابی بر جامعه حاکم کردند. کودتاچیانی که تاوان خواندن کتب "نامطلوب" ساواک را، زندانی و شکنجه قرار دادند.
    اگر کسی به سازندگیهای رضا شاه و محمد رضا شاه اشاره میکند، باید سازندگیهای انگلیس در هند و فرانسه در الجزایر را ببیند. بسیاری از دانشگاه ها و بیمارستابهای معتبر هند توسط انگلیسها ساخته شد. معذلک هیچ هندی باشرفی از استعمار انگلیس بخاطر این سازندگیهای استعماری تشکر نمیکند. استعمار انگلیس همواره مطرود و منفور هندیهاست. این سازندگیهای استعماری همان سزاوار بردگان و بندگان استعمار زده است و نه شهروندان و انسانهای آزاد. هندیان کشورشان را به رهبری گاندی از استعمار انگلیس آزاد کردند و آمریکاییان کشورشان را با نبردی مسلحانه و با حمایت فرانسه.
    جالب است که میبینیم که کسانی از "بی شعوری " روشنفکران دم میزنند که امرای ارتش نظام مطلوبشان، ارتش را با نهایت ساده لوحی و حماقت به امر هویزر و بدون اطلاع نخست وزیر کشور به خمینی تقدیم کردند تا خمینی بعدا با ان به جان خودشان و مردم بیفتد. کسانی دم از بی شعوری روشنفکران ان زمان میزنند که شاهشان پس از خروج از کشور کسی را به ریاست شورای سلطنت گمارد که به درخواست خمینی از سمت خود استعفا داد. بدتر از همه، کسانی ادعای شعور میکنند که در تمام مدت حکومتشان افعی آخوند را در آستین پرورده بودند. خجالت هم خوب چیزی است.
    این روزها صفی طولانی از توابین از انقلاب وجود دارد. البته هر کسی تواب نیست. این بیشتر به ان بستگی دارد که علت پیوستن فرد به انقلاب چه بوده. آیا دنباله رو بوده و به دنبال مرجع تقلیدی بره افتاده، یا انسانی مستقل و ازد بوده و با اراده آزاد و آگاهانه به ان پیوسته و هدفش چه بوده. مسلم است که کنار زدن شاه قدم اول در پیروزی انقلاب بود. قدم بعدی استقرار حکومت انقلابی بود که در ان آرمانهای ۱۰۰ ساله ملت از جمله حاکمیت ملی باید دنبال میشد. شکست در این مرحله، انهم بدست معممین همدست کودتاچیان ۲۸ مردادی قطعا تنها نشان دهنده عدم هوشیاری نیروهای انقلابی بود اما درستی آنرا بزیر سوال نمیبرد. اساسا استقرار حاکمیت ملی جز با کنار زدن شیخ و شاه امکان پذیر نیست و انقلاب ۵۷ اولین مانع را عقب زد و به زباله دان تاریخ انداخت. دیر و دور نیست که شیخ هم در کنار شاه به زباله دان تاریخ انداخته شود.

    پاسخحذف
  14. من یک سلطنت طلب اما بدون تعصب هستم اگر کسی در مقابل من بایستد و بگوید که شاه جلاد بود و انسانهای مبارز در شکنجه گاههایش شکنجه و بعضا کشته میشدند هرگز اعتراضی نمیکنم شکنجه و کشتن انسانها رخ داده و کسی نمیتواند آنرا رد کند اما حرفم این است که همان مخالفان نیز اگر بقدرت میرسیدند بسیار جلاد تر از شاه می بودند برای همین هم بین آن «جلاد» و جلادهای تازه همان قبلی را ترجیح میدهم (البته امروز وضعیت ایران تغییرات بسیاری کرده و امیدوارم که هرگز هیچ جلادی با بودن مردم در صحنه فرصت ورود به صحنه را بدست بیاورد).
    بسیاری از کسانی که همین امروز دم از دمکراسی میزنند و تا به شخصیت های مورد علاقه شان بگویید بالای چشمت ابروست نیز یک پا دیکتاتور بالفعل هستند تا زمانش برسد و قدرت را بدست بگیرند تا ببینید که در جلادی دست خلخالی را هم از پشت می بندند بارها گفته ام که ملت ایران شانس آوردند که از میان مدعیان شاه آخوندها قدرت را بدست گرفتند اگر نیروهای دیگری از قبیل مجاهد و فداییان یا سایر کمونیستها قدرت را بدست گرفته بودند آنوقت معنی واقعی کشتار مخالف را متوجه میشدید همین فرخ نگهدار و مسعود رجوی که امروز مثل موش شده اند خودشان میدانند که سی سال پیش دارای چه پتانسیل کشتاری در مورد مخالفان شان بودند ملی گرای ما سالها برای دکتر مصدق یقه جر میدهد و این را امری بدیهی میداند که شاه را جلاد و خائن و غیره بخواند اما اگر کسی بیاید و دلیل اثبات کند که مصدق عوامفریب بوده و حیوان سیاسی بوده میگویند توهین میکنی این فرد متوجه نیست که تعصب بی جا دارد او خود را صاحب مصدق به حساب می آورد در حالیکه او همانقدر نسبت به مصدق حق دارد که من او همانقدر در مورد مصدق حق اظهار نظر مثبت دارد که من حق اظهار نظر منفی مصدق اصلا مقدس نیست آنچنانکه شاه و رضاشاه و دیگران مقدس نیستند

    پاسخحذف
  15. ۱- بدبختانه یا خوشبختانه تا کنون حتی یک سند و یا مدرک معتبر نشان داده نشده که نشان دهد که دکتر مصدق آدم فریبکاری بوده است. تمام اسنادی که من تا کنون دیده ام بر میگردد به شبکه بدنام "بدامن" که توسط اینتلیجنت سرویس انگلستان در ایران و به قصد سرنگونی مصدق تاسیس شد. بخش جنگ روانی ان با کمک نویسندگان مزدور و خودفروخته مشغول جعلیات بودند. غرغره کردن ان جعلیات پس از ۵۰ سال که اسناد شبکه بدامن و وظیفه اش در جعل اخبار رو شده تنها نشان از چنته خالی گوینده دارد. البته من با برخورد متعصبانه با هر شخصیت تاریخی مخالفم، میخواهد شاه باشد یا مصدق، منتهی تا کنون چیزی جز دروغ و جعل و استناد به اسنادی که در بهترین حالت مشکوک و غیر قابل اعتمادند از طرف سلطنت طلبان و پهلوی چیها در برخورد با دکتر مصدق مشاهده نشده است. نام چنین برخوردی، برخورد بی طرفانه نیست، نامش حقه بازی و شارلاتانیسم است.
    به نظر من، سلطنت طلبان برای آنکه به عنوان یک نیروی سیاسی مطرح شوند باید صادقانه به گذشته خود پرداخته و از گذشته خیانتبارشان انتقاد نمایند. اشتباه نشود، من نمیگویم که هر کاری که در زمان پهلوی انجام شد خیانت بوده، خیر. خدمات بسیاری هم انجام شده منتهی از آنجا که پهلویها با کشتن آزادیها روح ملت را از آنها گرفتند، وزنه خیانتهایی که کرده اند بیشتر است. نتیجه اش را هم امروز داریم میبینیم.

    ۲- گفته شده که اگر هر یک از گروه های سیاسی مخالف شاه به غیر از آخوندها به قدرت میرسید از آخوندها بیشتر مردم را سرکوب میکرد. این ادعایی است که صحت ان معلوم نیست. اما یک چیز مشخص است و ان گذشته سرکوب و کشتار خانواده پهلوی است که گر چه به این بدی نبود اما وضعیت امروز ما را رقم زد. اگر وجود "احتمال" سرکوبگری بیشتر از سوی امثال مجاهدین و فداییان و غیره آنها را برای حکومتگری بی صلاحیت میکند، "حتمیت" سابقه خیانتها و کشتارها و سرکوبها در دوران پهلوی، دیگر حتی راهی هم برای مطرح شدن آنها باقی نمیگذارد.

    ۳- به نظر من که در انقلاب هم شرکت داشتم، انقلاب ایران دنباله انقلاب مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت و در جهت تحقق آرمانهای بلند دموکراتیک ملت ایران بود. این انقلاب با خیانت خمینی در سال ۵۸ به تدریج از محتوای مترقی ان خالی شد و در سال ۶۰ به طور کلی تغییر جهت داده و منجر به تسلط کامل و بلا منازع ضد انقلاب مذهبی، این همدستان معمم کودتای ۲۸ مرداد به رهبری خمینی گردید. این آخوندهای خمینی صفت و شاگردان شیخ فضل الله به رهبری خمینی و با بهره گیری از اختناق شاه سوابق ۲۸ مردادی خود را از نظرها پنهان میکردند، با سوء استفاده از نا آگاهی مردم و نیروهای سیاسی، آنها را فریب داده و در صف انقلابیون جا زدند. خمینی و آخوندهای اطرافش، پس از گرفتن ارتش از امرای خائن ارتش شاهنشاهی، در زد و بندی با آمریکاییان، به تدریج سلطه خود را بر کشور محکم کرده و نهایتا به سرکوب مردم پرداختند. چنین نظامی مسلما لیاقت بدست گیری دوباره کشور را ندارد.

    ۴- من با سازندگیهای دوران پهلوی مخالف نیستم. منتهی ان سازندگی، که آنرا سازندگی "استعماری" میدانم را منشا تمام فسادهایی میدانم که در کشور پدید آمد و منجر به فقر و اختلاف طبقاتی بیشتر در کشور شد و مالا تومار رژیم را در هم پیچید. "سازندگی" بطور مطلق ان به هیچ عنوان نه مثبت است و نه منفی. استعمارگران هم در کشورهای استعمار زده به سازندگی میپرداختند. اساسا کلمه استعمار به معنای "طلب سازندگی" است. استعمارگران هم به اسم ساختن راه آهن و پالایشگاه و غیره به کشورهای استعمار زده میامدند. استعمارگران هم درست مثل پهلوی طلبان مشروعیت را از سازندگی میدانستند. من به چنین فلسفه فکری اعتقاد ندارم. سازندگی نمیتواند منبع مشروعیت باشد. مشروعیت از صندوق رای و آرا آزاد شهروندان میاید که به کاندیداهای مورد علاقه خود، که در شرایط برابر و رقابتی به رقابت با هم مشغولند، رای میدهند. این نتیجه ۱۰۰ سال جنگهای ضد استعماری در تمامی جهان است تا بجای "سازندگی"، صندوق های آرا منبع مشروعیت دولتها و حکومتها به حساب آیند.
    به همین دلیل هم به نظر من سازندگی باید توسط دولتی انجام شود که در مقابل افکار عمومی پاسخگوست. تصدی امر سازندگی توسط مقام غیر منتخب یا غیر پاسخگو تنها به فساد بیشتر و فقر و اختلاف طبقاتی بیشتر میانجامد. سفیر آمریکا در خاطراتش میگوید که دائم به شاه در مورد اختلاف طبقاتی رو به عروج و نارضایتیهای حاصله از ان در جامعه هشدار میداده و به وی پیشنهاد میکرده که قانون "از کجا آورده ای" را اجرا نماید.
    همینکه شما بطور دائم سازندگیهای دوران پهلوی را پیش کشیده و آنرا متعلق به "شاهان پهلوی" میدانید که طبق قانون اساسی مشروطه باید مقام غیر مسئول باشند، نامی جز نقض قانون اساسی مشروطه ندارد

    پاسخحذف
  16. فرموده اید : تاکنون حتی یک سند و یا مدرک معتبر نشان داده نشده که نشان دهد که دکتر مصدق...... آدم فریبکاری بوده است! ما برای شما سند و مدرک هم رومیکنیم! ولی اول شما بگوید وقتی رژیم پادشاهی پهلوی دیکتاتوری بوده ومحمد رضا پهلوی هم دیکتاتور بود پس لطفا به فرماید درآن دوران چه کشور و چه رژیمی از نظر شما مهد آزادی بود و رئیس کشورش دمکرات؟

    پاسخحذف
  17. این جماعت (توده ایها) تمامی عملکرد غرور آفرین آن پدر و پسر را از همان ابتدا یعنی کودتای سوم اسفندماه 1299 تا مرحله " انقلاب شکوهمند "غیر قانونی می دانستند و می دانند و بر عکس عملکرد ارتجاعی، تخریب گرایانه، ضد قانونی و بعضأ ضد ملی و ضد وطنی خودشان را قانونی ارزیابی می کردند و می کنند
    اما اندیشه نمی کنند که اگر آن پدر و پسر غیرقانونی بودند، پس خودشان در مجالس غیر قانونی و یا مصادر کار های غیر قانونی چه کار می کردند؟
    اندیشه نمی کنند که همین دکتر مصدق قانونی شان طبق همان قانون اساسی مشروطه، با معرفی وامضاء پادشاه فقید که به زعم آنها غیر قانونی بود، بطور قانونی مأموریت یافت که کابینه تشکیل دهد و قانونی شود!

    پاسخحذف

پدر، می دانم که به کجا رفته ای/نادر ایرانی

  نوشته ای از نادر ایرانی برای درگذشت پدر جناب مهدی میرقادری  پدر ! می دانم به کجا رفته ای .. می دانم چه کسی تو را با خود برده است .. اما چه...